بازی با بچه های فامیل
ایشان هر موقع به فریمان می آمدند، بچه ها و مخصوصاً نوجوانان را فراموش نمی کردند و بین بچه ها مسابقه های مختلف ورزشی مانند فوتبال و دو می گذاشتند و خودشان هم بدون اینکه احساس بزرگی کنند، با ما مشغول بازی می شدند و به افراد برنده جایزه ای هم تقدیم می کردند.
من تقریباً 12 ساله بودم که ایشان به فریمان آمده بودند. ما در روستای «باغ عباس» که در آنجا باغ و زمین داریم، زندگی می کردیم و استاد مطهری برای دیدن ما به آنجا آمده بودند. در فاصله دو سه کیلومتری روستا، ایشان از ماشین پیاده شده و پیاده به روستا آمده بودند. در همین مسیر، تسبیح خود را گم کردند. وقتی به روستا آمدند، موضوع را با ما در میان گذاشتند و گفتند: هر کدام از شما بچه ها که تسبیح مرا پیدا کنید، مبلغ دو تومان جایزه دارید.
البته من نمی دانم تسبیح استاد چه بود، ولی آن تسبیح خیلی برای ایشان مهم بود. بالاخره با چندتا از بچه ها برای یافتن تسبیح دست به کار شدیم. من تسبیح را در همان مسیری که استاد پیاده تا روستا آمده بودند، پیدا کردم و خوشحال نزد عمویم رفتم. استاد دو تومان به من دادند و گفتند: با این پول می خواهی چه چیزی بخری؟ من گفتم: یک چیز خوردنی. استاد فرمودند: من یک کتاب به تو معرفی می کنم، برو و آن را بخر. ایشان کتاب «گناهان کبیره» را معرفی کردند و گفتند: قیمتش 26 ریال است. سالی که این موضوع اتفاق افتاد، سال 53 بود و در آن زمان دو تومان شاید بیش از 200 تومان امروز ارزش داشت. من آن کتاب را تهیه کردم و بقیه پولش را هم استاد پرداخت کردند و هنوز هم آن کتاب را دارم.
نقل کننده: محمدصادق مطهری؛ برادرزاده استاد
منبع: پاره ای از خورشید، ص 159،160